60.ماه چهل و هفتم
جدیدا وقتی تو تلوزیون یکی حرف می زنه یا شعر می خونه تو هم همه رو منفی میکنی و باهاش می خونی.مثلا حسنی ما یه بره نداشت کاشکی که تنهاش می ذاشت
یه دفعه ازم پرسیدی چرا وقتی خمیازه می کشیم گوشامون بهتر می شنوه.منم طی یک جلسه آموزشی برات در مورد ساختمان گوش و اختلاف فشار هوا دو طرف TM توضیح دادم
یه روز صبح که داشتم می رفتم سر کار بیدار شدی اومدی تو اتاق پیشم و داشتی تو سبد اسباب بازیات دنبال یکی از حیوونات می گشتی ولی پیداش نکردی.می دونستی حساسم اینا روهی به قول خودت پقش و پلا کنی,ولی چاره ای نداشتی.واسه همین اومدی آروم بهم گفتی"متاسفم باید بریزمشون" وااااااااااای می خواستم درسته قورتت بدم.
چند ماهی هست که ما رو کچل کردی از بس باید باهات بازی کنیم.من و بابات شیفتی باهات بازی می کنیم.منم از بازی کردن به شدت متنفرم.حاضرم کل خونه رو از بالا تا پایین بسابم ولی بازی نکنمخلاصه یه روز که دیگه هرچی اصرار کردی دیدی فایده نداره یه ÷یشنهاد جدید واسه راضی کردنم دادی.گفتی " بیا یه بازی بکنیم که اصلا متوجه نشی داریم بازی می کنیم"گفتم "مثلا چه بازی" گفتی "مثلا اسم غذاها رو بگیم" منم با کمال میییییل پذیرفتم کلا همیشه از این پیشنهادا بده.از این بازی ها که لازم نباشه به خودم تکون بدم
دایره,مثلث,مربع و مستطیل رو دو سه ماهی هست که یادت دادم.لوزی رو نمی دونم ما یادت دادیم یا مهد.یه روز گفتی "مامان اگه گفتی دو تا مثلث,یکی بالا یکی پایین چی میشن؟" گفتم "مربع؟" گفتی"نه" گفتم "مستطیل؟!" گفتی "نه" گفتم"آها.متوازی الاضلاع؟!!! و تعجب کردم متوازی الاضلاع رو از کجا یاد گرفتی که تو گفتی "نه مامااان.لوزی میشه" و رفتی بافت پارچه مبل رو که دو تا مثلث روی هم بودن و شکل لوزی شده بودن نشونم دادی.منم پیش خودم یه کم خجالت کشیدم اینم یه نمونه دیگه از تعمیم دادنت
این ماه تفریق رو هم ضمتی یاد گرفتی.یه دفعه شش تا شیر گرفتیم,که خودت تو مغازه شمردیشون.بعد یکیشونو گذاشتیم تو کیفت که ببری مهد.گفتی الان پنج تا شیر مونده
دیگه خودت لباساتو کامل می پوشی و در میاری.
یه دفعه بابا ازت پرسید خسته شدی؟گفتی:"نه.حوصله ام سه متره"
یه دفعه هم واسه خودت تا 60 شمردی
پایان این ماه وزنت مث قبل 15 کیلو بود.قدت هم 103 سانت.
جوکرا رو چرا رنگ کردی بچه
اینم داستان داره واسه خودش