48.ماه سی و شش
این ماه به من که خیلی خیلی خوش گذشت.چون از اواسط اسفند مسافرت 25 روزه ما شروع شد.اول 5روز رفتیم خونه مادرجون بعدم رفتیم تهران. یه سفر یهویی یک روزه رفتیم بابلسر و بهشهر.دو روز مونده به عید هم مامان پروانه و بابا هدایت و دایی امید اومدن تهران و کلی ی ی ی ی خوش گذشت.توی مسافرت مشکل نشتی تو هم کلا حل شده بود. حرف زدنت دیگه عااااالی شده و حسابی شیرین زبونی می کنی برامون.یه دفعه یه چی از دستم افتاد و شکست اومدی پیشم گفتی "فدای سرت مامان" علاقه داری به پیچیده ترین شکل ممکن حرف بزنی.مثلا به جای اینکه بگی دیگه بلند نمی شه میگی"دیگه بیشتر از این بلند نمی شه". هم چنان همه چیو با رنگ می سنجی.مثلا بهت می گیم داریم میر...