شهیارشهیار، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

کشمش کوچولو

36.ماه بیست و چهارم

این ماه خیلی زود و خیلی خوب گذشت.چون افتاد به عید و رفتیم یزد من اصلا از وزن گیریت راضی نبودم واسه همین به اصرار من بابات بردت یه آزمایش خون هم ازت گرفتم.آخه قبلا آزمایش ادرار و مدفوع گرفته بودم ارت و مشکلی نداشت.آزمایش خونتم خدارو شکر خوب بود.حالا دیگه به بابات قول دادم کاری به کارت نداشته باشم. عاشق کیوی شدی و بهش میگی گیگی.دوست داری همه کارا رو خودت انجام بدی مثلا میخوام بهت غذا بدم هی میگی علی علی.یعنی قاشقو بده علی خودش بخوره.کوچکترین رفتار و حرکات ما از چشمت دور نمی مونه و تقلید می کنی.واسه همین خیلی باید مواظب باشیم خودت تعیین می کنی کی کمکت کنه.مثلا وقتی میگی آب اگه بخوام بهت آب بدم هی میگی بابا.و تا بابا بهت آب نده ...
28 فروردين 1394

35.ماه بیست و سوم

سلااااااااااااااام.من یه کمی تنبل شدم و به موقع آپ نمی کنم پسرم از وقتی از سفر 15 روزمون برگشتیم خیلی خیلی بهتر شده و کمتر غر می زنه و جیغ میکشه.البته فهمیدیم دلیلش خودمون بودیم.چون تا قبل اون به خاطر کار من وباباش و اینکه باباش شبا بیدار بود و صبح ها لالا,این بیچاره رو ناخودآگاه مجبور می کردیم هروقت من یا باباش می خوابیم اونم بخوابه.شبا که من باخودم میخوابوندمش که باباش به کارش برسه,روزا هم که من میرفتم سرکار باباش خوابش میومد و اونم مجبور بود بخوابه.الهی بمیرم اما الان خیلی بهتر شده و خودش با اسباب بازیاش سرگرم میشه.خصوصا عاشق ماشیناییه که مامان پروانه براش خریده. هروقت یکی نماز می خونه میدوه میره تسبیحشو برمیداره....
12 فروردين 1394

34.ماه بیست و دوم

این ماه یه مسافرت دو هفته ای رفتیم که خیلی خیلی بهش احتیاج داشتیم.خصوصا تو خیلی تنهایی و از صب تا شب فقط من و باباتو میبینی بهترین قسمتشم این بود که مامانی و مامان پروانه هم اومده بودن و حسابی لی لی به لالات گذاشتن و لوست کردن این ماه چندتا کلمه جدید یاد گرفتی مثل دایی.که اولین بار به دایی شهرام گفتی.اما پیشرفتت خیلی خوب نبوده طوری که مامانی مصمم شده برات تخم کفتر پیدا کنه بسیار دوس داری به حرفات گوش کنیم و چش نداری ببینی من و بابات باهم حرف میزنیم.انقد داد وبیداد میکنی که پشیمون میشیم.هرحرفی هم صدبار تکرار میکنی.مثلا نشستیم تلوزیون میبینیم صد دفعه میگی مامان میگم بله میگی آب.یعنی آبیه انگاری یه دفعه که یه چی رو ریخ...
5 اسفند 1393

33.ماه بیست و یک

اومدم تو اتاق یواشکی پست بذارم پسرم از وقتی که از شیر گرفتمش وابستگیش به بالشش تموم شده و خوابش خیلی خیلی بهتر شده.خواب منم خیلی خیلی بهتر شده خدارو شکر.دیگه داشت یادم می رفت قبلنا چطور می خوابیدم از کاراش بگم که خیلی خوب می تونه قاشقو دستش بگیره.واسه خودش گوشیو برمی داره مثلا با طرف حرف می زنه.کلی هم بگوبخند می کنه.گاهی میاد سرشو می ذاره رو سینم صدای قلبمو گوش میده.هنوز خوب حرف نمی زنه اما ضمایر رو بلده.مثلا وقتی بهش می گم گوشای مامان کو یا گوشای خودت کو.سه تا رنگ آبی و زرد و قرمزو میشناسه.البته گاهی قرمزو زردو قاطی می کنه! سیب و انار و پرتقال و کیوی و موز و توت فرنگی رو میشناسه. به دم هم میگه دن.انقد بامزه میگه که...
28 دی 1393

32.ماه بیستم

سلاااااام من اومدم با یه خبر مهم بالاخره پسری رو از شیر گرفتم کامل می نویسم که بقیه مامانا هم که می خوان نینیشونو از شیر بگیرن بخونن.شاید به دردشون خورد. این روزای آخر دیگه روانی شده بودم.حسابی وابسته شیر شده بود.از سر کار که میومدم تا منو میدید انقد التماس می کرد و جیغ می کشید تا بهش شیر بدم.حتی نمی ذاشت دستامو بشورم.شبام که گاهی یک ساعت و نیم سینمو تو دهنش نگه میداشت.جونم در میومد تا صبح هم هی بیدار میشد و تا شیر نمی خورد محال بود بخوابه.من بیچاره از 2 تا 6 صبح می تونستم بخوابم که تازه صد بارم وسطش بیدارم می کرد.دیگه انقد عصبی می شدم که می خواستم سرمو بکوبم به دیوار.هرچی فحش بلد بودم نثار خودم می کردم و به اح...
22 آذر 1393

31.ماه نوزدهم

پسرم تو این ماه دوتا کلمه جدید یاد گرفته:ماست و نون.البته مثل بقیه کلمات فقط دو حرف اولشو میگه!!هنوز زیاد حرف نمی زنی اما صحبتای ما رو کامل متوجه می شی و می تونی جمله های دستوری چند قسمتی رو اجرا کنی. دماغ و انگشت و شکمش رو هم بلده و نشون میده. هرجاشم اوف میشه خودش هی بوس می کنه که خوب شه!!!دیگه منت ما رو نمی کشه یه دفعه روی میز آب ریخته بود و باباش دعواش کرده بود.نیم ساعت رفته بود تواتاق قهر یه دندون دیگه هم تو این ماه درآورد.نمی ذاره انگشتمو ببرم داخل دهنش ببینم چه خبره.دیگه تعدادشون زیاد شده حسابش از دستم در رفته. یه بازی هم کشف کرده،چشاشو می بنده و تو خونه راه میره.وقتی این کارو می کنه استرس می...
22 آبان 1393

30.ماه هجدهم

سلام پسرو.حدودا یک ماه هست که اینترنت تداشتیم.خیلی دیر اومدم.عجله هم دارم.زودی می نویسم و میرم. تو این ماه دندون 11 و 12 پسری دراومد.خداروشکر دیگه آبریزشتم خیلی کمتر شده و داره به صفر می رسه. دایره لغاتت زیاد نیست اما مامان و بابا رو انقد بامزه میگی که آدم میمیره برات.ببعی،لامپ،دوغ و آب رو هم میگی.البته فقط دو حرف اولشونو!!  چشم و گوش و زبون و پا و گردنتو می شناسی و می تونی نشون بدی. تقریبا همیشه وزنت زیر صدک 50 بود ولی این ماه یه رشد صعودی اساسی داشتی و منحنی رشدت تقریبا عمودی شد پایان این ماه قدت 84 دور سرت 48.5 و وزنت 11850 بود.         &n...
18 آبان 1393

29.ماه هفدهم

این ماه خیلی خیلی سرمون شلوغ بود.بالاخره اسباب کشی کردیم اهواز.خیلی سخل بود ولی خداروشکر ساناز و خواهرشوهرام اومدن کمک. پسر من هنوز واسه حرف زدن خییییییییلی تنبلی می کنه.تازه اشتباهی هم حرف می زنه.به آب میگه باب!! دیگه وقتی می خوایم غذا بیاریم تو زحمتشو می کشی وقتی هم بهت غذا میدم یاد گرفتی فوتش کنی. نمی دونی وقتی با صدای بلند بوسم می کنی چه حس قشنگی بهم میدی.پرواز می کنم وابستگیت به شیر خیلی زیاد شده.این چند روز که رفتم سر کار وقتی برمی گردم بالشتو برمی داری و دنبالم میفتی انقد گریه و التماس می کنی.حتی فرصت نمیدی لباسمو عوض کنم.انگار باید دیگه ازشیر بگیرمت.اینجوری دوتامون خیلی اذیت می شیم.ولی خیلی ...
31 شهريور 1393

28.ماه شونزدهم

تو خیلی پسر بدی شدی.چند وقته همش غر می زنی.داری دیوونه م می کنی.بیشتر هم بخاطر اینه که بدجوری به شیر وابسته شدی.هی بالشتو میاری نشونم میدی یعنی بیا بریم بخوابیم شیر بخوریم.منو کشتی. مامان پروانه بهت بوس صدادار یاد داده.قربونت برم.می میرم وقتی بوسم می کنی دیگه می تونی حدود 7-8 تا از لگوهاتو سرهم کنی. عاشق توپی.تو خیابون ازچند کیلومتری رادارت توپو تشخیص میده و شروع می کنی به اٌ اٌ اٌ اٌ کردن. مامان چندوقته داره برات یه شال و کلاه می بافه.شالشو قبل عید بافتم.کلاهتم چندوقت پیش تموم شد.کلی از اینترنت و مامانی و دوستش هم کمک گرفتم.عکسشو گذاشتم. تو این ماه یه سفر کوچولوی سه روزه با دوستای بابا رفتیم ان...
23 مرداد 1393