29.ماه هفدهم
این ماه خیلی خیلی سرمون شلوغ بود.بالاخره اسباب کشی کردیم اهواز.خیلی سخل بود ولی خداروشکر ساناز و خواهرشوهرام اومدن کمک.
پسر من هنوز واسه حرف زدن خییییییییلی تنبلی می کنه.تازه اشتباهی هم حرف می زنه.به آب میگه باب!!
دیگه وقتی می خوایم غذا بیاریم تو زحمتشو می کشی وقتی هم بهت غذا میدم یاد گرفتی فوتش کنی.
نمی دونی وقتی با صدای بلند بوسم می کنی چه حس قشنگی بهم میدی.پرواز می کنم
وابستگیت به شیر خیلی زیاد شده.این چند روز که رفتم سر کار وقتی برمی گردم بالشتو برمی داری و دنبالم میفتی انقد گریه و التماس می کنی.حتی فرصت نمیدی لباسمو عوض کنم.انگار باید دیگه ازشیر بگیرمت.اینجوری دوتامون خیلی اذیت می شیم.ولی خیلی می ترسم.
به بالشت هم خیلی وابسته شدی.آخه فک می کنی فقط در حضور بالشت می نوتی شیر بخوری!!
پایان این ماه وزنت نکردیم.اما فک کنم 11 کیلو وپنجاه بودی.یعنی سیر عمودی داشتی!!!!!قدت 83 و دور سرت 48.3 بود.
اینجا بعداز کلی گریه برای شیر خوردن وقتی با بی تفاوتی مامان روبرو شدی خواب رفتی