28.ماه شونزدهم
تو خیلی پسر بدی شدی.چند وقته همش غر می زنی.داری دیوونه م می کنی.بیشتر هم بخاطر اینه که بدجوری به شیر وابسته شدی.هی بالشتو میاری نشونم میدی یعنی بیا بریم بخوابیم شیر بخوریم.منو کشتی.
مامان پروانه بهت بوس صدادار یاد داده.قربونت برم.می میرم وقتی بوسم می کنی
دیگه می تونی حدود 7-8 تا از لگوهاتو سرهم کنی.
عاشق توپی.تو خیابون ازچند کیلومتری رادارت توپو تشخیص میده و شروع می کنی به اٌ اٌ اٌ اٌ کردن.
مامان چندوقته داره برات یه شال و کلاه می بافه.شالشو قبل عید بافتم.کلاهتم چندوقت پیش تموم شد.کلی از اینترنت و مامانی و دوستش هم کمک گرفتم.عکسشو گذاشتم.
تو این ماه یه سفر کوچولوی سه روزه با دوستای بابا رفتیم انگوران که خیییییییییلی خوش گذشت.
فدات بشم که به مامان میگی"مامام"به بابامیگی"باباب".یه "دا" همیاد گرفتی یعنی داغ.دیگه هیچچچی نمی گی.
این ماه واسه کار مامان رفتیم آبادان و اهواز که به هممون خصوصا تو خیلی سخت گذشت.فقط قسمت عمو عیسی خوب بود.اولین شهر بازی زندگیتم رفتی که دیگه نمیشد بیاریمت بیرون
پایان این ماه وزنت ،قدت 82 و دور سرت 48 بود عزیزم.