3
١٢مهر اولین کشیکم بود.درکل کشیکای بدی نداشتم ولی شبایی که می خواستم برم نساء کلی غصه می خوردم.دلم واسه احمد تنگ می شد.تو جاده هم خیلی اذیت می شدم.جاده پیچ پیچی بود.کلی نذر ونیاز می کردم که جلو همکارا حالم بد نشه.خجالت می کشیدم.همیشه می رفتم ته سرویس می شستم.یادمه یه دفعه که حالم بد شد خانم میرزایی به راننده گفت نگه داره.آقای غلامی رانندمون بود.نمی دونست چه خبره.بهم می گفت خانم دکتر نگران نباش.عادت می کنی.منم اولش همین جوری بودم!خدا بیامرزدش.خودم گواهی فوتشو امضاء کردم. ١٦ هفته اول اشتهای عجیبی پیدا کرده بودم.هرلحظه در حال خوردن بودم.هرچی می خوردم سیر نمی شدم.معده ام پر میشد و داشتم می ترکیدم ولی ته دلم هیچ وقت سیر نمی شد! قبل حامل...