شهیارشهیار، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

کشمش کوچولو

72.ماه پنجاه و هشت

1396/11/27 20:14
نویسنده : مامان الهام
1,332 بازدید
اشتراک گذاری

زود بریم سر اصل مطلب.این ماه بابا هدایت و مامان پروانه و دایی امید چند روز اومدن اهواز و خیلی خوش گذشت.واقعا بهش احتیاج داشتیم.از اول آذر که از سفر دو سه هفته ایمون برگشتیم تا اواخر اسفند که دوباره بریم سفر خیلی طولانی بود و این چند روز واقعا لازم بود.روز اول صبح تو خونه بودیم و عصر رفتیم بازار و انوشه.روز دوم جمعه بود،خونه بودیم و عمو مهدی اومد.روز سوم بعد صبحانه رفتیم آبادان تا آخر شب و عااالی بود.روز چهارم هم خونه بودیم و شب بابا اینا پرواز داشتن و رفتن.
روز دوم بابا هدایت بهت گفت میخوام برم حموم،میای؟ گفتی آره و رفتی وانت رو برداشتی و رفتید حموم.ما هم بیرون،صداتونو می شنیدیم.اول بهش گفتی چقد بدنت مو داره یه کم بعد گفتی سرت کچله بعدم شروع کردی به چغولی من.گفتی"این دخترت چقد غرغروئه.هی میگه این کارو نکن،اون کارو نکن،باهات بازی نمی کنم . . ." ما هم اون بیرون مرده بودیم از خنده

تا همین چند وقت پیش دوس داشتی نجار بشی که واسه خودت اسباب بازی بسازی اما جدیدا دوس داری حباب فروش بشیخنده از اینا که سر چهارراه حباب ساز می فروشن.
پایان این ماه وزنت 17.5 و قدت 109 بود

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان صدرامامان صدرا
28 بهمن 96 8:01
محبت