37.ماه بیست و پنجم
پسر گلم خداروشکر حرف زدنت روون تر شده و حتی جملات چهارتکه ای هم میگی.مثلا میگی مامان بیا ای ببو.یعنی مامان بیا زیر پتوگاهی به بابات میگی بابایی.گاهی هم بهش میگی بابا دون دون که من می میرم برات.بابا اح ام هم بهش میگی.قربونت برم انقد شیرین زبون شدی..شعر هم میخونی با حالت آواز.کل شعرت هم فقط یک کلمه داره:بالا بالاااااااااااااا بالا بالا
غرغرو شدی و خیلی هم با هم دعوا می کنیمتصمیم گرفتم ظهرا نخوابم که تو هم نخوابی و شب راحت تر و زودتر بخوابی.البته اگه بتونم.چون از سر کار میام و واقعا خسته ام.وقتی ناهار می خورم دیگه نمی تونم خودمو نگه دارم.تازه بخوام بخوابم هم تو میای انقد باهام ور میری بیشتر شکنجه میشم
دیگه نقطه ضعف منم خیلی وقته پیدا کردی.می دونی رو ریخت و پاش بودن حساسم.سبد اسباب بازیاتو میاری منو صدا میزنی که مطمئن بشی می بینم و حرص می خورم بعد یهو همه رو پخش زمین می کنی و یه قهقهه پیروزمندانه هم می زنیقربونت بررررررررررررررم.از این کارتم کیف میکنم.فقط خدا خیرت بده معمولا وقتی بهت بگیم جمعشون کنی هم جمع می کنی.ماشیناتو هم می بری تو اتاق پارک می کنی.خیلی ازحیوونا رو می شناسی و از رو کتاب عکس حییوونا نشون میدی.
پایان این ماه قد 91 و دور سرت 49.3 سانت بود.وزنت هم نکردیم.