36.ماه بیست و چهارم
این ماه خیلی زود و خیلی خوب گذشت.چون افتاد به عید و رفتیم یزد
من اصلا از وزن گیریت راضی نبودم واسه همین به اصرار من بابات بردت یه آزمایش خون هم ازت گرفتم.آخه قبلا آزمایش ادرار و مدفوع گرفته بودم ارت و مشکلی نداشت.آزمایش خونتم خدارو شکر خوب بود.حالا دیگه به بابات قول دادم کاری به کارت نداشته باشم.
عاشق کیوی شدی و بهش میگی گیگی.دوست داری همه کارا رو خودت انجام بدی مثلا میخوام بهت غذا بدم هی میگی علی علی.یعنی قاشقو بده علی خودش بخوره.کوچکترین رفتار و حرکات ما از چشمت دور نمی مونه و تقلید می کنی.واسه همین خیلی باید مواظب باشیمخودت تعیین می کنی کی کمکت کنه.مثلا وقتی میگی آب اگه بخوام بهت آب بدم هی میگی بابا.و تا بابا بهت آب نده راضی نمی شی.یا برعکس.فعلا افتادی رو این مود لج.عاشق ماشین پلیسی و تو خیابون هر ماشینی که ببینی بالاش آژیر باشه میگی ببو ببو.مامان پروانه هم واست کلی ماشین پلیس و کامیون و اتوبوس و مازراتی خریده
موقع خوابیدن حتما باید بیای پیش من تا دستمو بذارم زیر سرت یا تو دستتو بندازی گردنم.انقده کیف میده
یه عادت خیلی بدی پیدا کرده بودی و انگشتتو می جویدی.خصوصا موقع خواب.هر روشی هم پیاده کردیم اثر نداشت.مثلا بی توجهی می کردیم.یا خودمونو دلخور نشون می دادیم.یا میومدی پیشمون می گفتیم وای وای دستش بو میده حتما تو دهنش بوده اه اه.ولی هیچ کدوم فایده نداشت و من خیلی نگران این عادت بدت بودم.خضوضا از این سن.تا اینکه یه روز دیدم سر یکی دوتا از انگشتات پوسته پوسته شده.به خودت نشون دادم و گفتم نگاه کن انگشتاتو می خوری چی شده.بعد خودت انگار نگران شدی.دیگه از اون به بعد به راحتی و بدون اعصاب خوردی این کارو ترک کردی خداروشکر
امسال تولدت چون اینجا هیچ کسو نداشتیم خیلی غریبانه و سه نفره برگزار شد.
پایان این ماه وزنت 11800،قدت 90 و دور سرت 49.2 بود.
کادوی مامان پروانه واسه تولدت