20.ماه ده
خوب بالاخره لالا کردی و من تونستم بیام اینجا بلاگتو بنویسم.عزیزم چند وقته دوباره مثل اوایل موقع خوابیدن بیچارمون می کنی.جدیدا بیشتر بابا می خوابوندت.تازه بعدش هم تا صبح چهار پنج بار بیدار میشی.آرزوی یه خواب راحتو به دل منم گذاشتی.تا چشام گرم میشه تو بیدار میشی.گاهی شبا انقدر بیدارم می کنی که می خوام سرمو بکوبم به دیوار.می شینم گریه می کنم از دستت.از زندگی سیرم کردی به خدا.منم اینجا هیچ کسو ندارم.دست تنهام.ولی خیییییلی دوست دارم.گاهی هم که دیگه دیوونه میشم و داد و بیداد می کنم یا غر میزنم بعدش کلی ناراحت می شم و بوست می کنم.آخه تو نفس منی.خوب ولش کن.تنها نکته مثبت اینه که روزا خیلی خیلی کمتر شیر می خوری.یک تا حداکثر سه بار.واسه همین اگه ماهی یه دفعه بخوام آرایشگاهی جایی برم کمتر استرس دارم که تو خونه یا ماشین بهانه شیرو بگیری.موقع غذا خوردن هم اگه نخوای غذا بخوری جیغ و داد و الم شنگه به پا نمی کنی.فقط لباتو قفل می کنی.یا پا میشی یه قدم میری عقب تر می شینی.بعد من میام جلو.تو دوباره یه قدم میری عقب.البته اینم از سیاستته که با پنبه سر می بری و آدمو حرص میدی.خدا به داد من و بابات برسه.
چهارمین دندونت اول بهمن ماه دراومد و خدارو شکر اذیت نشدی.سوم بهمن هم برای اولین بار تونستی بدون اینکه به جایی تکیه بدی بایستی.
پایان ماه دهم وزنت 9 کیلو،قدت 75 سانت و دور سرت یه کوچولو بیشتر از 46 سانت بود.