شهیارشهیار، تا این لحظه: 11 سال و 15 روز سن داره

کشمش کوچولو

18.ماه هشتم

1392/10/1 17:56
نویسنده : مامان الهام
449 بازدید
اشتراک گذاری

تو روز به روز بزرگتر میشی ومن روز به روز بیشتر دچار فرسایش روحی و جسمی میشمگریههم چنان شبا هر یه ساعت بیدار میشی و تا شیر نخوری آروم نمیشی.شدم پستونک تو مامان جون.تنها چیزی که بهتر شده غذا خوردنته.و ریزش موی من که کمتر شده.

هنوز بلد نیستی درست حسابی بشینی ولی دستتو می گیری به مبل و بلند میشی.اوایل وقتی وا میستادی نه می تونستی راه بری نه دیگه بشینی،هول می شدی شروع می کردی به جیغ زدن.اما دو روزه وقتی وا میستی یه چند قدمی هم با استرس می ری.دیروز هم چند قدم چهار دست و پا رفتی.درست تو اولین روز نه ماهگیت بود.

فعلا درحال کشف دنیایی.نمی تونم یه لحظه تنهات بذارم.چون از همه چی آویزون میشی و اگه حواسم نباشه تلپی میفتی.اینقد دلم از کار خونه وکارای تو وبی خوابی خونه که بیشتر بنویسم گریم می گیره.همین قد بسه.

پایان ماه هشت وزنت 8250عصبانیقدت 71 ودور سرت 45 سانت بود.

 

1

 

2

 

3

 

4

اینجا شبیه بچگی های اکبر عبدی شدی!!!

 

 

 

5

 

6

 

7

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

اسپاترا
24 آذر 92 9:43
عزیزم چه گل پسری چه قند عسلی الهام جون درکت میکنم هم پستونک شدن هم بیخوابی ولی چه میشه کرد مامان بودن که الکی نیست ولی این رو میدونم که تمام انرژی از دست رفتنمون بخاطر بیخوابی با سلامت و رشد و همچنین کارهای بامزه نی نی هامون میاد سر جاش
مامان الهام
پاسخ
ایشالا عزیزم.امیدوارم
مامان بهاره مامان امیرمحمد
25 آذر 92 10:33
سلام الهام جون به وب ما خوش اومدید عزیزم وای چه پسر با نمکی و قندعسلی دارید خیلی بامزه است ماشاءا.. براش اسپند دود کنید مامان الهام زیاد عجله نکنید شهیار جون خیلی زود بزرگ میشه فقط تا 1 سالگیش سخته بعدش بهتر میشه البته قابل ذکر است که وقتی بزرگتر بشه شما حسرت این روزهایی را میخورید که هنوز راه نمیره و میگه کاشکی هنوز نوزاد بود به هرحال شهیار جون را یه بوس آبدار کنید
مامان الهام
پاسخ
مرسی مامان مهربوووووووووووووون
مامان زری
2 دی 92 15:49
هشت ماهگیت مبارک عزیزم الهام جون دلگیر نباش من هم همینطورم از لحاظ پستونک بودن ولی خب چه میشه کرد انتخاب خودمون بوده باید صبر کنیم، دوست جونیم دیگه غصه نخور این نیز بگذرد
مامان الهام
پاسخ
مرسی از دلداریت عزیزم
fahime
4 دی 92 23:40
آره من تو این مرحله علی جون رد دیدم واسه خودش جیگری عاشق رنگ پوستت ومژه های بلندتم. خدا حفظت کنه نمکی خاله
مامان الهام
پاسخ
مرسی خاله فهیمه جونش
خاله ملیحه
8 دی 92 14:27
بخورمش.اکبر عبدی رو خوب اومدی.بوووووووس الهام یک هفته است آرش سر بغلمه.فقط جیغ میزنه و جیغ.یه دستی آشپزی میکنم.فقط وقتی شیر میخوره آرومه.منم وقتی خسته میشم میذارم دهنش هرچند وقت شیرش نباشه.بعد دلم میسوزه که دل درد نشه... ای خداااااااا
مامان الهام
پاسخ
عزیزم دل درد نمی گیره.جای پستونکشی دیگه
مامانی غزل جوون
11 دی 92 23:41
چه گل پسری شده عزیزم الهام جون منم به عبارتی پوستونک غزلم
مامان الهام
پاسخ
آخ آخ میدونم چی میکشی
سمی
13 بهمن 92 19:24
عشقه منهههههههههههههه الهی قربونش برم که شبیه اکبر شده