16.ماه ششم
عزیزم تو این ماه دیگه واضحا بزرگ تر و هوشیارتر شده بودی.با اسباب بازی هات بازی می کردی و باهاشون سرگرم می شدی و من می تونستم یه نیم ساعتی بدون اینکه حوصله ات سر بره وجیغ بزنی با اسباب بازی هات تنهات بذارم ویه کم به کارام برسم.هزارپاتو بیشتر از بقیه دوست داری.
تو این ماه تونستی تو روروئکتم بشینی.البته فقط نوک انگشتات به زمین می رسه و نمی تونی زیاد گاز بدی ولی رانندگیت بد نیست
راستی اواخر شهریور کچلت کردیم.اینقد بامزه شدی که نگو.هی هی هی
انگاری می خوای دندون دربیاری.لثه هات حسابی می خاره و کلافت کرده.خیلی اذیت میشی.گاهی مشتتو میبری تو دهنتو چنان لثه هاتو می خارونی که یه صداهای عجیب غریبی ازش میاد.می ترسم دستت زخم بشه.
اواسط مهرماه دایی امید و عمو ابراهیم اومدن تهران.مام باهاشون رفتیم یزد.هشت نه روزی اونجا بودیم و بعد با مامان پروانه برگشتیم.
واکسن شش ماهگیتو دو روز زودتر زدم چون می خواستم تا یزدم بزنم.خداروشکر این دفعه نه تب کردی نه حتی یه ذره گریه.وقتی برگشنیم بهت استامینوفن دادم و 4ساعت خوابیدی.
پایان ماه شش،وزنت 7600 قدت 69 و دور سرت 44 بود.