10.لحظه اول
لحظه اولی که دیدمت به نظرم خیلی کوچولو موچولو و ضعیف بودی.خیلی بی پناه بودی.دوس داشتم کچل باشی ولی کلی مو داشتی.تازه بدنت هم پر مو بود.پوستت زیتونی بود.عین بابات.مژه هات عین بادبزن بلند بود.سوراخای دماغتم خییییییییلی بزرگ بود.از توشون مغزتم دیده میشد
اون لحظه دیگه واسم مهم نبود که دختری یا پسر.خوشگلی یا زشت.فقط می دونستم همین جوری که هستی دوست دارم و با هیچی عوضت نمی کنم.احساس می کردم بی پناه ترین و ناتوان ترین موجود دنیارو بهم دادن که جز من هیچ کسو نداری.
از همون روز اول عاشق نگاهت شدم.نگاهت تا ته وجود آدم نفوذ می کرد.وقتی شیر می خوردی همیشه تو چشام نگاه می کردی.
خیلی دوست دارم پسرم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی