84.ماه شصت و نه
پسرم این ماه من مجبور شدم به خاطر درسم برم یزد و حدود 24 روز پیشتون نبودم.فقط بابا بهم گفت یه دفعه نصف شب بیدار شدی و . . . بهش گفتی:"آخه چرا بابا" و . . .
از وقتی برگشتیم کرج دوتا مرغ عشق گرفتیم که دوتا بچه کردن.تو هم شدی مسئول بچه ها.بابا میگه یه روز داشتی بهشون میگفتی من هیچ وقت دعواتون نمی کنم,تنبیهتون نمی کنم . . . بعد بابا بهت میگه خوب اگه کار اشتباهی کردن چی؟تو هم گفتی اشکال نداره,بچه ان,بزرگ میشن خودشون متوجه میشن.الهی من فدات بشم که عیر مستقیم به ما آموزش میدی🤗
پایان این ماه وزنت بالاخره شد 19 و قدت 114.8انگار من نباشم بهت خوش می گذره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی