56.ماه چهل و سوم
این دفعه حرف خاصی نیست جز کشف تنبلی چشمت که تو غربالگری مهدکودک شک کردن و بعد از ویزیت اپتومتریست دیگه قطعی شد.چشم راستت.عین خودم.اما قسمت بدش وقتی بود که پای عینک وسط کشیده شد و من انقد گریه کردم که نگو.ولی تصمیم گرفتن هرکاری که ممکنه بکنم که این عینک موقتی باشه.یعنی درحد همون یک و نیم دو ماه.بسیااااااااار مصمم هستم که نذارم عینکی شی.کافیه به عینک وابسته شی,دیگه بدون اون زندگیت فلجه.همون طور که خودم علیرغم ایکنه شماره چشمم به دو,دو و نیم هم رسید و تنبلی هم داشت ,هرگز کسی منو با عینک ندید.فقط واسه مطالعه طولانی اونم به ندرت.مثلا اون 4 ماه که واسه رزیدنتی خوندم.یا وقتایی که می خواستم یه فیلم خیلی خیلی توپ ببینم.ولی خیلی راحت هم اموراتم می گذشت و نشد یک بار بابت عینک نزدن اذیت بشم تا بالاخره فمتو کردم.از عینک متنفرررررررررررررم
این ماه یه روز جمعه به پیشنهاد بابا رفتیم بندر گناوه.در برابر پیشنهادش مقاومتی نکردم.دیدم گناه داره همیشه تو خونه ام و پامو بیرون نمی ذارم.ولی واقعا خوش گذشت.خصوصا ساحلش.تا حالا ساحل به این تمیزی ندیده بودم.
پایان این ماه بازم وزنت 14 کیلو بود و قدت هم دو سه میلیمتر از 101 سانت بیشتر بود.