55.ماه چهل و دوم
پسر گلم بالاخره سه سال و نیمت تموم شد.به سلامتی
این روزا خیلی باید حواسمون به حرف زدنمون باشه.یه ذره پامونو کج بذاریم مچمونو می گیری.مثلا یه دفعه به من گفتی"حالیت نیست؟"و وقتی دیدی چپ چپ نگات می کنم پرسیدی حالیت نیست حرف بدیه؟گفتم آره.گفتی پس چرا وقتی من کار بدی کردم بهم گفتی؟
یه دفعه بابا داشت میرزا قاسمی درست می کرد اسمشو یادت رفته بود می گفتی مرتضی احمدی داریمکلا عاشق مرتضی احمدی هستی و تو ماشین نمی ذاری ما چیزی غیر از اون گوش بدیم.تو خونه هم گاهی واسه خودت شعراشو می خونی
دوس داری خودت دیالوگامونو مشخص کنی.مثلا می گی بیا نزدیک من بخواب.بعد اگه من بگم باشه میگی نه نگو باشه بگو من که نزدیک تو هستم.و دوباره می گی بیا نزدیک من بخواب و این دفعه من باید بگم من که نزدیک تو هستم
از اول مهر مجددا میری مهدکودک.واسه تکمیل پرونده ات یه سری آزمایش ادرار ومدفوع لازم بود.وقتی می خواستم ازت نمونه بگیرم اصصصلا خوشت نیومد.وقتی اصرار کردم یه کم بیشتر نمونه بگیرم گفتی"بسه.دیگه داری زیاده روی می کنی"
دیگه انقد گیر میدی که باهات بازی کنیم و یه بند می گی بازی کنیم وقتی ازت می پرسم چه بازی,از خودت اسم می سازی مثلا می گی بازی "کوبوندون"و مدلشم اینه که باید یه چیزیو بکوبونیم به همدیگه
فدای حرف زدنت بشم که به تقریبا میگی تبریقاشبا هم که پتوی بیشتر خوب رو تو برمیداری
بالاخره"س" "ز" "ش" رو تو این ماه تونستی درست حسابی تلفظ کنی
پایان این ماه وزنت به زووووور 14200میشد یعنی بازم کمتر از ماه پیش.قدتم 101سانتی متر