42.ماه سی ام

پسر مامان دیگه حرف زدنش عالی شده و حرفای چند برابر هیکلش میزنه.

مامان الهام هلو/بابا اح ام نازنین من/حباستو جم کن/منظورم اینه/منتظر خمیردندونم/نیفتی اونجا دیگه من مامان ندارم

یه مدت هم هست مرتب یه کوچولو جیشت از دستت در میره و جلوی شرتت نم داره.دیگه گاهی کلافه میشم بهم میگی من دیگه قول میدم من دیگه توتو نمی کنم تو ازدستم ناراحت نیستی؟بعد که می گم نه،می گی اخم نکن دیگه

یه دفعه بابا می خواسته بهت صبحونه بده،بهش گفتی بوری بوری رو بیار.بابات متوجه نمیشد تا اینکه بهش گفتی بوری بوری رو بیار کره رو باهاش ببریم.منظورت کارد بوده.

چراغ راهنمایی رو خوب بلدی.مامان پروانه که اواخر شهریور اومد باهات کلی بازی کرد و دیگه پلیس بازی می کنی.با ماشینایی که همشونو مامان پروانه برات خریده بازی می کنی،تصادف می کنی،زنگ می زنی 110 می گی الو 110 آقای پلیس تصادف شده.بیاین.بعدم نمی رونم چرا بهش می گی نیا خونمون بیا تو خیابون.به ما هم میگی پلیس گفت دست نزنید تا بیام.

10 تا رنگوکامل بلدی.آبی،قرمز،زرد،سبز،سفید،سیاه،نارنجی،قهوه ای،بنفش،صورتی.

من دوست ندارم زیاد موبایل دستت بگیری واسه همین سر این قضیه گاهی باهم درگیر میشی.یه دفعه با ماشینت حرف می زدی.گفتی سلام به جای اونم جواب دادی سلام.بعد بهجای مشیتن گفتی موبیلتو میدی به من؟تو هم بهش گفتی بله بله بفرمایید.به در می گفتی که دیوار بشنوه.پدرسوخته